ادب و هنر

تارنمای فرهنگی خبری - تحلیل خبرها و نوشتارهای فرهنگی و اجتماعی - زرتشتیان خارج از ایران

Wednesday, June 03, 2020

دکمه

باز کن آن دکمه های بسته ی پیراهنت
تا ببویم باز هم عطر دل آویز تنت
باز کن آن دکمه ها را دانه دانه باز کن
شد سراپایم نیاز دیدن و بوییدنت
دستهایم ساقه های نازک نیلوفرند
تا بیاویزم به پا و دامن و بر گردنت
وای از ناز نگاه چشم های مست تو
وای از بي رحمي آن قلب مثل آهنت
گاه رو در مي كشي و گاه مي پایي مرا
من فدای اخم کردن های تو ، پاییدنت
وعده دادی عید مي آيي و مي بوسي لبم
ای امان از وعده دادن های وقت خرمنت
با نگاهي رازها گفتم نهان از چشم غیر
مرحبا بر راز داني كردن و فهميدنت
پر + هام

Saturday, January 25, 2020

پیرسالیِ

دارم به بی‌مجالیِ خود فکر می‌کنم
با ذهنِ پیرسالیِ خود فکر می‌کنم

هر سال، وقت کشتنِ شمع تولدم
بر قتل احتمالی خود فکر می‌کنم

گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود
گاهی به جای خالی خود فکر می‌کنم

نارس‌تر از همیشه به توجیه بودنم
روی خواصِ کالی خود فکر می‌کنم

یادم بخیر... آینه‌ام شرمگین نبود
با شرم بر توالی خود فکر می‌کنم

با این یقین که شعر نه، شاعر شنیدنی‌ست
من با منِ خیالی خود فکر می‌کنم

لبریز پاسخی به خودم، پرسشی که نیست
در خود به بی‌سؤالی خود فکر می‌کنم

جام طلای شعر مرا قیمتی نکرد
بر کاسه‌ی سفالی خود فکر می‌کنم...

محمدعلی_بهمنی

بوسه

هی بوسه نزن با هیجان گوشه ی لب را
یک لحظه رعایت بکن آداب ِادب را

دندان به لبم می زنی انگار شبانه..
پاتک زده ای قسمتی از باغ ِرطب را

گرمای لبت روی لبم در نوسان است
بالا نبری در تنم اندازه ی تب را

با آتش ِبرخورد ِلبت با رگ ِگردن..
بر هم زده ای رابطه ی مغز و عصب را

از بس که میان ِدو لبم جای ِکبودی ست..
انگار که "داعشزده استان ِ"حلبرا

دیشب که سراسیمه تو را گاز گرفتم..
حال آمده ای نقد کنی عین ِطلب را

اینگونه که در اول ِشب بوسه گرفتی..
ای وااای...خدا خیر کند آخر ِشب را

#مسعود_محمدپور
#خط_حسینیان
— with Mansour Kamrani and 2 others

Saturday, April 28, 2012


رهبری در جوامع کوچک تر

بخش سوم
جمشید کیومرثی
حالت نخست را من، "رهبری معامله گر" می نامم. این چنین رهبری زمانی موضوعیت می یابد که شخصی نخستین گام در بده بستان چیزی ارزشمند به نام رهبری را بوسیله ی برقراری ارتباط با مراکز قدرت بر می دارد. این بده بستان طبیعتاً می تواند اقتصادی، سیاسی، و یا روانی باشد. اشخاصی که عمومن به این شیوه دست می آویزند همانهایی هستند که به ناگاه بدون هیچ تجربه و دانش رهبری و بیشتر به خاطر داشتن ارتباط با قدرت از جایی سربرمی آورند. انواع اینگونه داد و ستدها می تواند از قبیل : داد و ستد کالا،پول، معامله بر سر آراء بین کاندیدای مورد نظرو مردم، یا میان قانون گذاران، ابراز محبت به کسی برای برآورده شدن خواسته های کس دیگر هم باشد. هر طرفی که به چانه زنی و معامله می پردازد از منابع قدرت و تمایلات طرف مقابل آگاهی کامل دارد و نهایتن باید در جهت خواسته ها و امیال مراکز قدرت قدم بردارد.
هر دو طرفِ معامله، طرف دیگر را به عنوان" آن شخص" می شناسد و خواسته های هر دو سوی معامله در ارتباط با هم قرار خواهد داشت. هر دو طرف معامله اما، تا آنجایی که انجام معامله را دست یافتنی کند آن ارتباط را حفظ و یاتقویت خواهند کرد. اما این ارتباط فراتر از آن پیش نخواهد رفت. معامله گرانِ قدرت مدارهیچگونه اهداف بلند مدتی برای حفظ یا تقویت ارتباط ندارند. به همین خاطر می بینیم که بعد از پایان دوره ی دو، سه و یا چهارساله که زمان مدیریت فرد مورد نظر به عنوان رهبر بر اساس اساسنامه به سر می آید، هر کدام به دنبال کار خود خواهند رفت. کار رهبری در اینجا انجام شده و پایان پذیرفته هر چند این هدفِ انجام شده هرگز آن چیزی نبوده که بتواند رهبر و هوادارانش را برای رسیدن به اهداف عالی تر به هم متصل نگه دارد.
بر خلاف رهبری معامله گر، رهبری تحولگرا، قرار دارد. این رهبری زمانی موضوعیت می یابد که شخص یا اشخاصی به گونه ای با هم درگیر شوند که رهبری و هواداران، همدیگر را برای رسیدن به سطح بالاتری از انگیزش کمک کنند. اهداف آنها اگرچه ممکن است شباهتی به هم نداشته باشد اما یاز هم در اصل همانند رهبریت معامله گر به صورتی مرتبط با هم آغاز می شود. از این طریق است که مردم احساس آرامش می کنند و خود را در امور شریک می دانند. در زیر چتر رهبر تحولگرا مردم بیشتر با سازمان های مورد علاقه ی خود به مشارکت می پردازند و مقدار خیریه ها افزایش می یابد. در حالی که در رهبری های معامله گر، این مراکز قدرت هستند که بدون نیاز به پول هوادارن داوطلبانه همه ی مخارج را پرداخت می کنند و در عمل همه ی امور ارگان مورد نظر را در زیر سیطره ی خود حفظ می کنند.
 پایه های قدرت مثل وزنه های تعادل که وزن دو طرف را برابر نگه می دارد، به هم وابسته نیستند اما مثل حامیان دو قلو و دوسویه برای هدف یکسانی کار می کنند.نام های متفاوتی برای چنین رهبریتی مورد استفاده قرار گرفته است، برخی از آنان گاهی به شوخی نزدیک ترند. شاهد بوده ایم که این مراکز قدرت نام هایی از قبیل: ترفیع دهنده ، بسیج کننده، الهام دهنده، سرافراز کننده ، ناصح بزرگ، ... را به رهبر مورد علاقه ی خود می چسبانند.
ارتباطات در رهبریت تحول گرا می تواند بر اساس مبانی اخلاقی باشد و این شیوه ی رهبریت نهایتاَ برای ارتقاء سطح رفتارهای انسانی و افزایش امیدورای و ایجاد آرزوهای اخلاقی در میانهر دوی رهبری و هواداران، تأثیر تحول آمیزی بر هر دو دارد. شاید بهترین مثال مدرن این گونه رهبری مهاتما گاندی باشدکه  خواسته ها و آمال میلیون ها هندی را ارتقاع داد و زندگی و شخصیت خودش نیزدر طول این پروسه افزایش یافت. 
به هر حال در این سه بخش دانستیم که بر خلاف تبلیغات مرسوم رهبری برتر آن رهبریت فعالی است که در آن رهبران خود را وارد ارتباطاتی با هوادارنشان می کنند که در آن احساس ترقی نمایند و اغلب بیش از پیش فعال شوند، و به این ترتیب کادر تازه ای از رهبری را بسازند.رهبریت ترقی گرا رهبریتی است در تعامل با مردم و هوادارنش .
رهبران وابسته به گردانندگان قدرت مطلقه اما نه می توانند نقشی معامله گرانه با مردم داشته باشند و نه تحولگرا هستند، تنها رهبری است که میتواند نقش بازی کند و امیال و آرزوهای اقتصادی و سیاسی امپراتوران قدرت را برآورده سازند. شاید نتوان رهبری و هواداری را در عمل از هم جدا دانست اما به طور حتم یکی نیستند. رهبری باید به صورت مرحله به مرحله و از گام نخست آغاز شود تا ارتباط بین رهبر و هوادار ساخته شود. این رهبری تحول گرا است که ارتباط لازم را برای برقراری گفت و شنود و داد و ستد با هواداران ایجاد می کند. 
برای درک بهتر این مطلب باید به مقایسه ی میان رهبری سنتی و رهبری نوین پرداخت که بحث بخش چهارم خواهد بود...

Wednesday, April 25, 2012


برگرفته از سایت امرداد
موبد پدرام سروشپور در جشن ارديبهشتگان:
«فلسفه‌ي اشوزرتشت در گاتها ”اشا“ است»
سورنا لطفي‌نيا :
«ارديبهشت در اوستا به عنوان زيباترين امشاسپند آورده شده است به همين شوند(:دليل) زيباترين ماه سال نيز ارديبهشت است و در فرهنگ زرتشتي پاداش نيكي‌ها در اين ماه ١٠ برابر ماه‌هاي ديگر است. اين كار جايگاه ارديبهشت را در سنت زرتشتيان مي‌رساند و مردم در اين روز به آتشكده‌ها‌ مي‌رفتند و به نيايش و شادي مي‌پرداختند.»
موبد پدرام سروشپور افزون بر آن‌چه كه در بالا آمد گفت: «ريشه‌ي واژه‌ي جشن از ”يزش“ به معناي نيايش كردن است بنابراين نيايش و شادي در فرهنگ ايراني هميشه همراه هم بوده‌اند. زرتشتيان در هنگام نيايش براين باورند كه نيايش شوند شادي و خشنودي اهورامزدا خواهد شد. ”خشنوتره اهورامزدا“ يعني من نيايش مي‌كنم براي خشنود شدن خداي خودم. طبيعي است كه خداي ما هم در ازاي اين شاد شدن؛ شادي ما را مي‌خواهد.»
وي در جشن ارديبهشتگان كه در بنياد جمشيد برگزار شد، درباره‌ي ارديبهشت امشاسپند در ادامه افزود: «صحبت درباره‌ي ارديبهشت بسيار زياد است زيرا ”اشا“ يكي از واژه‌هاي كليدي فلسفه‌ي اشوزرتشت در گاهان است. شما هيچ‌گاه نمي‌توانيد يك معني براي واژه‌ي اشا كه همه‌ي معاني آن را در اوستا برساند، پيدا كنيد. بنابراين تاكيد من بر اين است كه نبايد هرگز در گاتها به دنبال برابر فارسي واژه‌ها باشيم چون معنا را نمي‌رساند. باتوجه به گفته‌ي موبد «آذرگشسب» در هر بندي واژه‌ي اشا بايد باتوجه به نياز آن بند ترجمه شود.»
واژه‌ي اشا بن‌مايه‌ي فلسفي دارد
سروشپور گفت:« واژه‌ي اشا هميشه براي خود من نيز يك پرسش بود تا اين‌كه در دست‌نوشته‌هاي پدربزرگم خواندم كه؛ قانون، چيزي است كه هميشه ثابت است. يعني چيزي كه هميشه راست و درست باشد. پس راستي يعني عين قانون بودن و هيچ دو قانون نمي‌توانند همديگر را نقض كنند.
چيزي كه از هيچ‌چيز، چيز ساخته است، همان قانون است پس اصل آفرينش قانون است. ارديبهشت را از اين جهت زيباترين و بهترين امشاسپند ناميده‌اند كه نماد آفرينش را اشا مي‌دانسته‌اند.»
گاتها نگاه بسيار ويژه‌اي به اشا داردموبد سروشپور در ادامه گفت: «دو واژه هستند كه اشوزرتشت آن‌ها را بسيار در كنار هم به كار برده است؛ يكي بهمن و ديگري اشا. خداي اشوزرتشت اهورامزدا است يعني داناي كلي كه آفرينش را بوجود آورده است.  در اين‌جا بُعد هستي‌بخش خداوند اشا است و جلوه‌ي مزدايي خداوند در اوستا هم وهومن است، پس دو جلوه‌ي خدا، اشا و وهومن هستند. اشوزرتشت خدا را با ويژگي‌(صفت)‌هايش مي‌شناسد؛ يعني اشا و وهومن. اين دو واژه پشتيبان اشوزرتشت هستند، بهترين‌ جايي كه مي‌توان اين موضوع را ديد در «هات ٢٩» گاتها است كه در آن فلسفه‌ي به پيامبري رسيدن اشوزرتشت، بسيار زيبا بيان شده است.»
نگاه نادرست به دين
سروشپور افزود: «دين ريشه‌ي الهي دارد كه مي‌تواند ما را به هدفمان برساند، متاسفانه امروز بسياري به اشتباه در هنگامي كه واژه‌ي دين مطرح مي‌شود ياد كهنگي و سنت مي‌افتند. اشوزرتشت اگر پيامبر شد به اين شوند بود كه ساختار شكن كهنگي بود و با همه‌ي ساختارهاي پوسيده‌ي زمان خود به مبارزه پرداخت و همه‌ي بت‌هاي اعتقادي و باورهاي روزگار خود را شكست. ما اگر بخواهيم بهترين باشيم، نبايد مانند ٤٠٠٠ سال پيش ايراني‌ها زندگي كنيم بلكه بايد مانند پيامبرمان ياد بگيريم كه چگونه جهان را تازه كنيم. اين آموزش اشوزرتشت است. راه نجات جامعه بشري راه دين است.» 
بهمن به معناي منش پاك است
موبد سروشپور در ادامه گفت: «بر اساس نگاه اشوزرتشت ارزش انسان به انديشه‌ي اوست، انديشه‌اي كه به سمت بالا و كمال حركت مي‌كند. نكته‌ي نخست اين‌جاست كه انديشه‌ي انسان رشد نمي‌كند و به كمال نمي‌رسد مگر در بستر آزادي. انديشه‌اي كه محكوم به تقليد و عمل كردن به سخن ديگران و گرفتار تعصب باشد نمي‌تواند يك انديشه‌ي پيشرو به شمار رود و به مزداي خداي خود نزديك باشد. اين نخستين اصلي است كه اشوزرتشت به ما نشان مي‌دهد.
نكته‌ي دوم اين است كه؛ اشوزرتشت اگر اين پيام را براي مردم دارد بايد در عمل نيز به آن رفتار كند كه در گاتها هم همين گونه است. در سراسر گاتها ما نشاني از بايست و نبايست‌ها نمي‌بينيم و اين درست به معناي آزادي گزينش راه براي همگان است.»
فرشگرد يعني آزادي گزينش راه
«در نگاه زرتشتيان تقليد جايگاهي ندارد بلكه هر انساني بايد خود راه خود را برگزيند، اين كار ساده نيست اما اگر روزي به جايگاهي برسيم كه هركس با آگاهي راه خود را برگزيند، در آن هنگام به فرشگرد رسيده‌ايم. چيزي كه اشوزرتشت آرزوي آن را كرده است. مطمئن باشيد كه جهان در مسير پر تلاطم خود، به جايگاهي مي‌رسد كه هر انسان با آگاهي راه خود را برگزيند.» 
دين را هرگز روحانيان نگه نمي دارندموبد سروشپور گفت: «هرگاه از روزگار ساسانيان صحبت مي‌كنم اين نكته را يادآور مي‌شوم كه دين را هرگز روحانيان نگه نمي‌دارند، بلكه هميشه مردم آن را حفظ مي‌كنند، هنگامي كه ما يك پرده ميان مردم و خدا گذاشتيم، شوند از ميان رفتن دين شده‌ايم. اين ضربه‌اي بود كه ساسانيان به يكي از بهترين دين‌هاي زدند و ما اميدواريم كه با درس گرفتن از آن‌ها بتوانيم راه درست را اين‌بار پيدا كنيم.»
وي افزود: «در فرهنگ زرتشتي اشا زيربناي اخلاق است. اخلاق و آزادي دو پايه‌ي پيشرفت جوامع هستند جامعه‌اي كه مي‌خواهد آزادي را به اوج برساند بايد اخلاق را گسترش دهد و براي پيشرفت اخلاق بايد آزادي گسترش پيدا كند. هر چيز غير از اخلاق، اگر جلوي آزادي را بگيرد همان كهنگي و پوسيدگي است، شناخت اخلاق براي جوامع يكي از مهمترين اصول است. ما در فرهنگ زرتشتي زيربناي اخلاق را از اشا و وهومن آغاز مي‌كنيم و بسط آن را در امشاسپندان گوناگون به روشني مي‌بينيم.»
كرپن‌ها و اوسيج‌ها 
پدرام سرشپور سخنانش را اين‌گونه ادامه داد: «اشوزرتشت به راستي با دو گروه مبارزه مي‌كردند؛ نخست روحانيون دروغين و دوم صاحبان قدرت كه از روحانيان دروغين پشتيباني مي كردند.خوب است بدانيم كه كار روحانيان هرگز با ظهور پيغمبران آغاز نشده است بلكه از همان روزگاري كه جوامع شكل گرفت، سنت، آيين، اعتقاد، زيارتگاه و روحانيان وجود داشتند. اشوزرتشت به اين شوند ساختار شكن نام گرفت كه با «كرپن‌ها» و «اوسيج‌ها»  يا همان روحانيان روزگار خود مبارزه كرد. آن‌ها داراي دو ويژگي بودند يكي آز و ديگري ناراستي. اين دو گروه از ناآگاهي مردم سود مي‌بردند.
اشوزرتشت هميشه از همه‌ي مردم صحبت مي‌كرد كه اين پيام بسيار ارزشمند است. به گمان من در روزگار ساسانيان گروهي به‌جاي اين‌كه دنباله‌رو پيام اشوزرتشت و آگاه كردن بيشتر انسان‌ها باشند، مردم را نا‌آگاهتر كردند و به‌جاي از بين بردن خرافات آن را گسترش دادند زيرا سود روحانيان آن روزگار در گسترش خرافات بود.
اشا بعدها در فلسفه ايراني جايگاه عشق را پيدا مي‌كند و نماد آن آتش است و چيزي كه مي‌تواند عشق را رقم بزند مگر راستي نيست.»
اين جشن كه پسين روز سوم ارديبهشت در بنياد جمشيد برگزار شد، با اجراي موسيقي و سپاسگزاري از برگزار كنندگان از سوي بانو «نخستين دخت فرهادي» و پذيرايي از باشندگان پايان يافت. 
 
 
 
 
 
 

گاتا ضياتبري در حال خواندن گاتها

موبد پدرام سروشپور

سحر احمدي نوازنده‌ي تنبك و احسان منظمي نوازنده‌ي تار

شهرزاد منفرد مجري برنامه

هديه كشاورزيان نوازنده‌ي دف

شهين شيرمردي همراهي كننده‌ي دف

6744

Friday, August 26, 2011

کیخسرو د. ستنا



برای بسیاری از پارسیان "ککو.د. ستنا" در کنار " سری بیندو" شاعر پیشتاز و درجه یک استوره ای هندوستان بود. او هزاران قطعه شعر زیبا و عالی و چندین کتاب نثر از خود به یادگار نهاده است.
آینده نشان خواهد داد "ککو.د. سدنا"  که در سد و شش سالگی درگذشت آخرین شاعر کلاسیک هندوستان بوده یا پیشتاز شعر  و نخستین  شاعراز این دست.
نویسنده: منوژ دس
ترجمه : جمشید کیومرثی

نویسنده و شاعر ایرلندی، "اسکار والد" در سال 1882 میلادی هنگام ورودش به "موزه ی ملی سرخپوستان آمریکا"  واقع در شهر نیویورک می گوید: " من به جز ذکاوت و استعداد ذاتی ام چیزی برای نشان دادن به شما ندارم". اما "ککو.د. ستنا"  به جای ادای مطالبی مثل این به خاطر شکسته نفسی اش، باعث می شد که در هر برنامه ی ادبی که شرکت می کرد مردم از هم بپرسند او کیست، چرا که او چون عقیده داشت هیچ چیزی برای ارائه به مردم ندارد، حتا هویتش را هم ابراز نمی کرد.
این قضیه  کمی خنده دار به نظر می رسد که درباره ی مردی افتخار آفرین که در کنار شاعران و نویسندگان و بازیگران معروفی چون هاریندرانات چتوپادهی، نیرود باران و دیلیپ کومار رُی قرار دارد و از نظر شکوفایی شعری به عنوان شاعری که مستقیم تحت تأثیر و راهنمایی" سری بیندو" شاعر پیشتاز و درجه یک استوره ای قرار داشته ، کسی که به عنوان یک مورخ ، بزرگ ترین کارهای تحقیقاتی تاریخی چون " فرهنگ هاراپان ها" و " ریگ ودا" و "مسائل و مشکلات آریاهای اولیه"   را انجام داده است، کسی که به عنوان منتقد، نخستین جرقه های روشنگری را بر ابهامات مربوط به  نقاشی زن تیره پوش شکسپیر انداخته، کسی که  با انیشتن در باره ی نسبیت  به مباحثه پرداخته و با شاعری چون کاتلین رین در باره ی شعر استوره ای به مناظره  نشسته، در آگهی های درگذشتش  بخوانیم : "پیرترین شاعر دنیا  روز 29  ژوئن در حالی که 107 سال از عمرش می گذشت بدرود حیات گفت.
شخصیتی بی همتا
"ککو.د. ستنا"  روز چهارم آذرماه  1283 هجری خورشیدی در یک خانواده اشرافی پارسی در شهر بمبئی به دنیا آمد. بنا بر نوشته های نخستین ویراستار کتاب هایش  پروفسور و.ن. بوشان، پس از اتمام تحصیلاتش در کالج سنت خاویر " هر دو بورسیه "سلبی" در منطق و جایزه فیزیکدان برجسته ی  انگلیسی " هاگلینگ جکسون جان" که باعث توسعه علم عصب شناسی و صرع شده را نصیب خود کرد، ترکیبی که هیچکس دیگری در دنیا هنوز هم به آنها دست نیافته است.
بعد از پشت سر گذاشتن موفقیت آمیز امتحانت ترم آخرعلوم انسانی در دانشگاه بمبئی و اخذ لیسانس فلسفه ، موفق به انجام کاری شد که در زمان خود بی سابقه بود. او به عنوان دانشجوی فلسفه موفق شده بود تا جایزه ی "هارولد الیس" در رشته جراحی های اورژانس را ببرد.
وی پیش از ترک کالج نخستین کار ادبی خود را با مقدار زیادی از اشعاری که قدرت نفوذ روانی فراوان  و احساسات تند و شریف روشنفکرانه داشتند آغاز کرد. در همین زمان  نیز اقدام به انتشار کتابی انتقادی در باره ی سبک شعری فرانسوی به نام " پاراناسیان" کرد که برآمده از نویسنده ی افسانه های علمی انگلیسی" هربرت ج.رج ویلیمز" که نام یکی از داستان هایش" این مرد جوان پیش خواهد رفت" بود. و "ککو.د. سدنا"  پیش رفت، پیش تر از آن که نویسنده مورد نقدیر واقع شده ی انگلیسی توقع داشت. او در راه تلاش معنوی خود بسیار پیش رفت " با دیدگان روشن و سرود بر لب.
در حقیقت وی با آن سرودهای نابی که همواره  بر لبانش داشت ، در حدود هزار قطعه شعر با شکوه و کناب های نثر زیادی از خود باقی گذاشت.
آیا کلمه ی" تغییر" تخلصی برآمده از خدای یگانه است که وی به جای اسم واقعی اش امضا می کند؟ در باره ی "سدنا" البته که صدق می کند. روزی یک جفت کفش نو خریده بود . کاغذی که با آن کفش ها را بسته بندی کرده بودند مقاله ای از " سری آروبیندو"  داشت.  با خواندن آن مقاله شیوه ی زندگی " سدنا" تغییر کرد.به جای ادامه دادن برای گرفتن فوق لیسانس در سال 1309 خورشیدی به ایالت "پوندیچری" رفت که پیش از آن مستعمره ی فرانسه بود. آنجا بود که توسط "سری آروبیندو"نامش را به "امال-کارن" به معنی شعاع نور شفاف تغییر داد و تبدیل به درویشی از فرقه ی " اشرام" شد. مابقی عمر تنها یک بار در روز غذا می خورد و تنها کارش ویراستاری ماهنامه این فرقه به نام " مادر هندوستان" پرداخت و کلاس هایی را در مرکز تحصیلات بین المللی "سری آروبیندو" گذراند.
"سری آروبیندو" در نوشتن مهمترین اثر ادبی اش یعنی:"ساویتری" بسیاری از فصول حماسی و پاسخ هایش را به گونه ی رمز آمیز و با استفاده از نشانه ها و تظاهرات سمبولیک خاص در اشعارش بروز داده است. امال-کارن استادی است  کمکی و غیر قابل انکاردر بازخوانی و درک این نشانه ها،  برای خوانندگان به طور کلی و به طور اخص برای محققانی که بر روی آثار "آروبیندو" تحقیق می کنند .
علامگی و دانایی فوق العاده ای در مورد اول، خاستگاه نظری اش- اغلب به گونه ی اندیشه هایی غریب- در ارزیابی  هر یک از موضوعات چه تاریخی ، چه ادبی و حتی علمی نمود دارد.او اشعار تجربی "ویلیام بلیک" که به عنوان " تایگر" معروف می باشد را دور شدن از عیسی مسیح می داند. به همین دلیل است که مقالات او شاعر نامدار" کاتلین رین" که حق استفاده انحصاری از آثار"ویلیام بلیک" در اختیارش است را ناراحت کند. این مبادله این گونه مباحثات ما بین دو شاعر در کتابی منتشر شد که به عنوان مرجعی در چگونگی نقد و در عین حال فروتنی متعالی سرمشق دیگران در دسترس است. در انتهای این کتاب " کاتلین رین" اذعان می کند که:" من شما را برنده این مناظره می دانم"
" کاتلین رین"  به صف دوستداران اشعار امال – کارن پیوست و ضمن تقدیر از یکی از ابیات شعر او به نام" زندگی عیارانه" در تاریخ دهم دی ماه 1372 خورشیدی برای او نوشت: کاش من آن شعر را سروده بودم! ابیات مورد نظر عبارتند از:
بگذار قلب هایمان با هم صحبت کنند تا معنایی بگیرند
و تمامی انوار بی شکل به عشق بدل شوند
آن گاه است که قالب عشق صورتی انسانی به خود می گیرد
بعدها باز نوشت:" زندگی شخصی که هر دمش آرزوی رسیدن به بینشی اهورایی داشته باشد پادافره نیکویی دارد ، که نه تنها در اشعارش  بلکه به  هر طریق دیگر- همه طرق- در زندگی اش یافت می شود ،  و قلب و ادراکش را به همه چیزهایی که دوست داشتنی اند عروج می دهد( کلمات سنت پاول) تو بایست لذایذ بی شماری را تجربه کرده باشی... دوستانی که آن بینش های اهورایی را با دیگران قسمت می کنند یا می خواهند که بکنند در این دنیای سیاه ، افراد بسیار ارزشمندی هستند...."
"پولیو" ی جوان که از کودکی پاهایش  را به خاطر عفونت مزمن از دست داده بود ، بعد از معالجات بسیار هرگز نتوانست بدون عصا راه برود تا اینکه در پاییز سال 1370 خورشیدی بدون ویلچر نمی توانست حرکت کند. اما دکترش مثل یک دوست، شعر را به او معرفی کرد و بالاتر از آن " آشرام" را. " نیروباران" بعدها نوشت:" پالیو هرگر افسوس نداشتن پایش را نداشت برعکس او عقیده داشت خداوند به او رحمت آورده که او را قادر کرده تا در اقیانوس ادراک غوطه ور شود." به همین سبب "سری آروبیندو" با حالتی طنز گونه می گوید:" او خیلی آموخته. باید آموخته هایش را پس بده." جالب اینکه هر کس با او ارتباط پیدا می کند جذب اشعه ی همیشه درخشان لطافت طبع و خوش مشربی او می شود.
به باور بسیاری او پیش قراول اشعار رمزآمیز نسل ما بوده است که پس از "سری آروبیندو" قرار دارد. آینده خواهد گفت که آیا او آخرین شاعر از این دست بوده یا تنها شاعری بوده پیشتاز در میان" شاعرانی که در آینده سراینده اشعار خواهند بود"، آنگونه که "سری آروبیندو"  در شعر آینده ی شعر پیش بینی کرده است.